جک سری 4
جک سری 4
7 / 1 / 1392 ساعت 4:21 PM | بازدید : 137 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )


 

 

من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیر پتو احساس امنیت میکنن؟

حالا گیریم یه قاتل اومد تو اتاق خواب حتما میگه :

الان اومدم بکشمت ... اه لعنتی پتو داره نمیشه!!

 

 

 

بچه که بودیم وقتی یکی میگفت عزیزم سریع میگفتیم :

برات پشکل بریزم؟! بعدشم هار هار میخندیدیم غافل از اینکه رسما خودمونو به بز یا یکی از چهارپایان دیگر تشبیه کردیم!

همچین بچه های داغونی بودیم!

 

 

 

نمیدونم همه مادربزرگا مثل برف پاکن مرقصن ؟

یا مادر بزرگ من اینجوریه فقط؟

 

 

 

بزرگترین دروغ ما ایرانیا پشت تلفن:

اونم سلام میرسونه!

 

 

 

یه وقتایی هست سر کلاس از بغل دستیت میپرسی چیزی میفهمی؟

اونم میگه نه بابا

یعنی اون لحظه انگار دنیا رو بهت دادن!

 

 

 

از 96 ماهی شما 55 تاش غرق شد چندتا ماهی واست مونده؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

بله ؟ مشغول جمع و منها بودی؟

تقصیر این مدرسه هاست که عمر شما رو به فنا داده

آخه کی شنیده ماهی غرق بشه ها ؟

حتما الان دانشجو هم هستی؟

 

 

 

کمپوت باز کردیم بخوریم به مامانم میگم مامان فکر کنم مزش عوض شده 

میگه آره

میگم بریزمش دور؟

میگه نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره!!

 

 

 

یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ میکردیم که تو اجازه بگیر برو بیرون منم 2 دقیقه دیگه میام

بعد معلمه میگفت صبر کن دوستت بیاد بعد تو برو

من که حلالشون نمیکنم

 

 

 

پشه عزیز ...

چرا اینقدر عوضی میباشی؟

چرا نمیای نیشت رو بزنی بعدش گورت رو گم کنی؟

چرا ویز ویز میکنی تو گوشم؟

چرا این قرص آبی رنگ تاثیری روی تو نداره؟

اینا رو نوشتم و گذاشتم کنار تختم...

فرداش دیدم با یه خط ریز قرمز زیرش نوشته:

مرتیکه ابله اون دستگاه رو باید بزنی تو برق

اینقدرم شبا تو تختت سیگار نکش خفم کردی

ضمنن عوضی هم خودتی...

 

 

 

 

 

 

 

دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.

پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:

لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم 

و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! 

ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم

من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست

باعشق : روبرت

 

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد،

 ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، 

برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند

 وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، 

دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند،

 به اين مضمون:

روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، 

لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان

 

 

 

من نمیدونم این پسرهایی که یه جوری حرف میزنن انگار که مثلا دخترا موندن اینا بیان بگیرنشون آخه پسرم تو اول شلوارتو درست بکش بالا بعد برو سراغ حرف زدن از ازدواج!

والا :))

 

 

یه روز غضنفر میره مهمونی ، صابخونه یه سگ داشت که اسمش لویی بود . سگه میره زیر صندلی غضنفر میشینه .
 یه هو غضنفر بدجوری گ...ش میگیره. با خودش فکر می کنه اگه بگ...ه صابخونه فکرمی کنه که لویی گو...ده .
غضنفر یه کم از گ...ش رو ول کرد صابخونه سریع به لویی گفت :
- لویی برو تو حیاط ، ولی لویی تکان نخورد .
غضنفر که خیالش راحت شد که میافته گردن لویی یهکم دیگه گ...ید .
صابخونه باز سریع به لویی گفت :
- لویی برو تو حیاط ، ولی بازلویی نرفت .
غضنفراین دفعه با خیال راحت تمام گ...ش رو ول کرد.
صابخونه یه هو داد زد :
- لویی ، حتما می خوای این آقا سرت برینه !!

یارو زنش رو میزنه فرداش قصاب محل بهش میگه سلام ضعیف کش!شک میکنه دوباره زنشو میزنه.فرداش قصاب میگه سلام ضعیف کش شکاک!
میره به مادرش میگه زنم با قصاب رابطه داره ؟!!فرداش قصابه میگه سلام ضعیف کش شکاک بچه ننه

قضيه عمل كردن دماغ دخترا داره جدي ميشه در حد ختنه كردن پسرا
یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم.
وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: « آخه لخت رفته بودم تو!! »

بعد یه سری نوابغ هم هستن تو کلاس که، مثلا استاد میگه یه چیزی رو همین الان حل کنید ، بعد که اینا زود حل میکنن، به نشانه این که ما زودتر حل کردیم، خودکارشون رو همچین صدا دار میندازن رو میز که توجه بقیه جلب شه که آره بابا، ما زودتر نوشتیم :| شما سوکسین :|
این ها هم مجرم نیستند ، بیمارند، فقط بهشون لبخند بزنین :)

امروز صبح وایسادم کنار خیابون تاکسی بگیرم ، یه لکسوز کنارم وایساد ؛ ما رو میگی خودمونو جمع جور کردم و با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا میشن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن که یهو در باز شد و دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن آفرین !!!

یک فضانورد روسی و یک جراح مغز روسی روزی درباره ی مذهب بحث می کردند.جراح مسیحی بود و فضانورد بی اعتقاد. فضانورد گفت:«من بارها به فضا رفته ام ولی هیچ وقت خدا یا فرشته ای ندیده ام.» جراح جوابش داد:«من مغزهای زیرک زیادی شکافته ام ولی هرگز حتی یک فکر در آنها ندیده ام. ولی این دلیل آن نیست که فکر وجود ندارد.» پس هرچه را که با حواسمان نتوانیم بیابیم دلیل برعدم حضورش نیست.

رفتم در خونه داییم از زن دایی پرسیدم : دایی اومده ؟
گفت : چی چی آورده ؟
مثل این مونگل ها یه کم فکر کردم ! گفتم : قرار بوده چندتا وسیله برقی بیاره !
دوباره گفت : بخور و بیا !
تازه فهمیدم سر کارم !
:|

تو جمع خونواده نشسته بودیم.

داشتم حرف میزدم که آخرش گفتم "دو نقطه دی"!!

بابام بلند شد زد پس کله ام گفت خولامصب اینجا دنیای واقعیه نه 

مجازی ، یه پوزخندم بزنی میفهمیم داری

میخندی جو زده!

 

 

هشدار به مردای ایرانی:

بزودی مردان چینی , با توقع ناچیز , کم اشتها , زبان کوتاه و بدون قوم و 

خویش با عمری اندک وارد

کشور می شوند.

 

تو شرکت بودم يه هو رئیسم از تو اتاقش گفت: سعید جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..نوکرتم هستم داداش از پشت میز بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره با تلفن حرف میزنه با سعید دوستش

و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم.

:|

 

یکی‌ از پسرای فامیلمون که واسه تحصیل رفته بود فرنگ (همون خارجه) و اونجا هم غیر از عیاشی و خوشگذرونی درسی‌ نخونده بود وقتی‌ برگشت همه فامیلا جمع شده بودن خونشون یکی‌ از بابای پسره میپرسه ایشون چه مدرکی‌ گرفتن باباش هم میگه پسرم (آّر بی‌RB) گرفته همه هم تشویق می‌کنن یکی‌ از عموهاش که خودشPHD داره پرسید ببخشید این آّر بی‌ چه مدرکیه من نشنیدم بابای پسره هم گفت یعنی‌ ریدی برگرد :|

 

 

ما یه پسرخاله کوچولو داشتیم وقتی سگ و توله هاشو نشونش میدادیم "میگفتیم توله سگا رو ببین" فک میکرد داریم بهشون فش میدیم میگفت تورو خدا بهشون فش ندید گناه دارن :| :) 

 

 

بچه محلمون رفته بود خواستگاری خلاصه دختر تا چایی رو میاره ابن بنده خدا داشته هلو میخورده که هول میشه هسته هلو رو قورت میده

اون شب به خیر وخوشی میگذره ول


موضوعات مرتبط: سرگرمی . شوخی , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست










می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 714
بازدید کل : 17095
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 139
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 16
:: بازدید ماه : 714
:: بازدید سال : 886
:: بازدید کلی : 17095